توی مسیر اداره به خونه، همیشه روی پنجره های خونه های یه قسمتی از مسیر، عکس 1 مسجد با 2 تا گلدسته طلایی رنگ رو می دیدم. توی خیالم همیشه تصور می کردم اون ور جاده، به تعداد هر خونه یه مسجد با 2 تا گلدسته ی طلایی وجود داره و چقدر تو خیالم به این فکر می کردم که مردم اون سمت جاده باید عاشق مسجد باشند و هر تیکه از زمین رو خونه ای علم کردن برای خدا، تا اینکه یه روز سرمو چرخوندم و دیدم، اون سمت جاده فقط یک مسجد هست و فهمیدم که توی دل هر خونه ی این سمت جاده یه مسجد هست با گلدسته های طلایی رنگ! فهمیدم مردم این سمت جاده دلهاشونو اجاردخ به ظرط تملیک دادن دست خدا و مطمئن شدم، همین آدمها به قدرت معجزه توی بالهای قاصدک ایمان دارند!!!!!
راضیه سادات پیام - 30 فروردین
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
شعر و ادبیات
و آدرس
myfall.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.